"ولایت"، حافظ "جمهوریت" (۹ دی، شکوه مردم)
سالگشت "جنبش تاریخی ۹ دی "، بیعت مکرر خلق _ در جمع رزمندگان دفاع مقدس _ ۱۳۹۴
بسمالله الرحمن الرحیم
خدمت شما سروران عزیز شرفیاب شدیم که الحمدلله عمرتان را در مسیر دفاع از حق و پاسداری از فضیلت پشت سر گذاشتید و هیچ وقت هم ما و شما بازنشسته نمیشویم و در یک مکتبی هستیم که از بچه شش ماهه تا پیرمرد نود ساله در خط مقدم کربلا قربانی شدند و به شهادت رسیدند و امروز که داریم نتایج مجاهدتهای شهدا را میبینیم که اگر یک زمانی خط مقدم نبرد انقلاب و جبهه انقلاب خطوط دفاعی شلمچه و فاو و کردستان و فکه بود امروز اردوگاه انقلاب اسلامی خط مقدم آن، جبههها و خاکریزهایش از یمن تا غزه، لبنان، عراق، سوریه، همه جا گسترده شده و شعارهایی که یک روزی در دهههای گذشته فقط در کوچه و خیابانهای تهران و مشهد سر داده میشد امروز همان شعارها در جمعیتهای میلیونی از یمن تا نیجریه و از بحرین تا آسیای میانه همه جا همین شعارها و همین جبهه است این محصول کار مجاهدان گمنام در طول انقلاب و در طول جنگ بود و محصول کار شهدایی که مظلومانه شهید شدند و خط شهادت را میبینیم که هنوز ادامه دارد. من هم به مناسبت 9 دی که روز دفاع سراسری امت بود از بنیادهای جمهوری اسلامی، مردمسالاری دینی و بیعت صدباره و هزار باره با ولایت فقیه، جمعیتی در ایران در همه شهرها و 9 دی به خیابانها آمد که مشابه آن راهپیماییهای عاشورا و تاسوعای 57 زمان انقلاب بود. بسیاری از کسانی که به نامزدهای مختلف رأی دادند آنجا همه به این جمعبندی رسیدند که دیگر مسئله این شخص و آن شخص و این نامزد و آن نامزد نیست فقط مسئله نتیجه انتخابات نیست بلکه نتیجه بحث اصل انتخابات است اصل سیستم و نظام است. آنجا دیگر صحبت از انتخابات و اصل جمهوریت که در جمهوری اسلامی اصل جمهوریت و اسلامیت اصلاً تفکیک نمیشود دوتا شیء بیربط با هم نیست که به هم سنجاق شده باشد به شکل موزائیکی کنار هم چیده باشد بلکه جمهوریت قالب و فرمی است که با محتوای اسلامی پر میشود و محتوا و ارزشهای اسلامی با شیوه جمهوری به سبک آراء عمومی و انتخابات حاکم میشود ما یک چیز به نام اسلام و یک چیز به نام جمهوری نداشتیم. ما دو چیز نداریم که دو چیز اسلامیت باشد و یک چیز هم جمهوریت باشد و یکی عدهای هم متشرعانه بگویند کجا در تاریخ اسلام صندوق رأی و انتخابات داشتیم؟ یک عده هم از این طرف بگویند ما با سبکهای جمهوریهای لائیک دنیا آشنا هستیم اینها چه ربطی به اسلام دارد؟ این پاسخی به هر دو طرف خواهد بود از این لحظه به بعد، مردم احساس کردند مسئله اصل جمهوریت و جمهوری اسلامی در خطر است. دستاوردهای خون همه شهدایشان و همه مبارزات در خطر است. مسئله زید و عمر نیست، بلکه مسئله اصل سیستم و همه دستاوردهای انقلاب و مردم است جمهوریت به خطر افتاده است با قطع نظر به این که به چه کسی رأی میدهند و به چه کسی بیشتر، اصل رأی ملت و نقش آن نباید به خاط بیفتد و اگر ولایت فقیه پشت آراء مردم نایستاده بود یعنی از حقالناس دفاع نکرده بود به شما بگویم دیگر از آن موقع به بعد ما هیچ انتخاباتی نمیتوانستیم داشته باشیم چون آنجا اگر بدون دلیل، صرفاً به دلیل فشارهای خیابانی و رسانهای و تهدید و آشوب، نظام و ولایت فقیه کوتاه بیاید بعد دوباره میخواهد انتخاباتی انجام بشود یا نمیخواهد انجام بشود؟ حالا انتخابات بعدی نتیجه دوباره همین شد، بعد چی؟ میگوییم نه، نتیجه عوض میشود و جای بازنده و برنده، عوض میشود خب حالا اگر بازنده بعدی در انتخابات بعدی، آمد همین حرف بازنده قبلی را زد، گفت چطور در آن انتخابات بازنده اعتراض کرد شما قبول کردید حالا هم ما اعتراض میکنیم شما قبول کنید! اگر قبول نکنید میگویند چطور اعتراض آنها را قبول کردید انتخابات را باطل کردید برای ما را باطل نکردی؟ اگر قبول بکنی این سیر کجا تمام میشود بعد کدام انتخابات است که بازنده اعتراض نکند و به صرف اعتراض او، بدون مدرک شما مجبور نباشی انتخابات را ابطال کنی. لذا اگر ولیّ فقیه، ولایت فقیه در آن آشوبهای داخلی و خارجی در برابر این مطالبه غیر قانونی و غیر شرعی و بدون مدرک تسلیم میشو فاتحه جمهوریت برای همیشه خوانده شده بود. یعنی ولایت فقیه ضامن جمهوریت و حقالناس و رأی مردم بود و تا آخر ایستاد و الا فاتحه انتخابات برای همیشه خوانده شده بود و دیگر هیچ انتخاباتی در هیچ جا نمیتوانستیم برگزار کنیم چون نقش انتخابات این است که حکمیت داشته باشد و یک حالت فصلالخطابی که هرکس بیشتر رأی آورد. اگر همین را زیر سؤال ببرید دیگر انتخابات مفهومی ندارد و مصداقی نخواهد داشت. به نظرم آمد یکسری سؤالات و پرسشهایی که مکرر در این دورههای متفاوتی پرسیده شده است پرسشهایی که دوستان در جلسات دادند یا در فضای مجازی، خودی، غیر خودی، در سطح رسانههای بینالملل، داخل، خارج، به شکل مقالههای علمی یا شبه علمی و از این قبیل. یا در دعواهای حزبی و انتخاباتی گاهی مطرح میشود و شده، راجع به این نسبت جمهوریت و اسلامیت که یک مردمسالاری دینی که یک پروژه پیشنهادی ما بود و به جهان اسلام و به کل بشریت، این چیست و یکسری پرسشهایی، ابهاماتی، اشکالاتی، انتقاداتی، شبهاتی به این طرح و ایده متوجه کردند که حالا ما به بعضی از این سوالات در اینجا میپردازیم. این در واقع جمعبندی سؤالاتی است که در رسانههای مختلف در این مدت طرح میشده است. مفهوم مردمسالاری را میدانیم چه بوده است؟ هرکس را اکثریت هر جامعهای بخواهند آنها سر کار میآیند و طبق قانونی که ربطی به دین و شریعت ندارد به نحو دموکراتیک حکومت کنند حالا اگر سوسیالیست هستند سوسیال دموکرات میشوند و جمهوری سوسیالیستی میشد که یک زمانی جمهوریهای اینطوری زیاد بود حالا بعد از فروپاشی بلوک شرق کم شده است یا فقط اسم آن جمهوری است مثل شوروی که اساساً سیستم آن تغییر کرد و از این قبیل. این را میدانستیم و این را هم میدانستیم که بطور کلی اسلام و دین، یکسری احکامی دارد وجهی از آن هم اجتماعی است گرچه در این دیدگاه میگفتند دوره احکام اجتماعی دین بطور کلی گذشته است دین فقط در حریم خصوصی و به عنوان یک مسئله و دغدغه شخصی قابل تحمل است. ولی بالاخره این را میدانستیم که دین، بخصوص اسلام، نه همه ادیان، مدعی است که علاوه بر احکام عبادی فردی یکسری احکام اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و حکومتی هم دارد اینها را جدا جدا شنیده بودیم اما ترکیب این دو با هم که جمهوری اسلامی یا مردمسالاری دینی این را نفهمیده بودیم و نمیدانیم این چیست! این برای اولین بار مطرح شده است که هم ولایت فقیه را مطرح میکند هم معیار بودن رأی مردم، میزان، رأی مردم است این دوتا را چطوری با هم جمع کردیم. این اصل مسئله است. سؤالاتی که در این حوزه مطرح کردند حالا بعضیها در قالب اشکال و با سفسطه و شبهه، بعضیها هم نه واقعاً سؤالات طبیعی و منطقی است. یک پرسش این بوده و هست که نظام انتخاباتی که اسلامی دینی هم باشد این اصلاً سابقه و ریشه فقهی ندارد. ولیّ منتخب مردم، چون بحث خبرگان همین است. خبرگان همین است که امام(ره) در آخرین نامهای که، مرحوم آقای مشکینی مجلس خبرگان توی بیمارستان به امام(ره) مطرح کرد که ما به این بنبستهایی که در قانون رسیدیم مثلاً دیدیم که قوه قضائیه شورای عالی قضائیه، نمیشود شورایی اداره کرد حالا ممکن است اشکال شرعی نداشته باشد ولی ما تجربه کردیم که نمیشود. باید یک نفر باشد یا شورای رهبری که در قانون اساسی بود برداشتند گفتند یا اگر رهبر خاصی و شخص خاصی برجستهتر از همه نبود شورای رهبری در قانون اساسی بود، ولی در تغییر قانون اساسی با نظر امام(ره) گفتند شورا را بردارید من از اول، با این قضیه شورای رهبری مشکل دارم و مشکلات ایجاد میکند. یکی این را بردارید و یکی هم این که رهبر قبل از رهبری باید توضیحالمسائل رساله داده باشد. که اصطلاحاً به مجتهدی که توضیحالمسائل آن منتشر شده و مقلّد رسمی دارد به او مرجع تقلید میگویند. امام(ره) میگفت من با این قید هم مخالفم چون اصلاً وجه شرعی ندارد. هرکس مجتهد است میتواند رساله بدهد. همه مجتهدین هرکس مجتهد است میتواند مرجع باشد. مرجع آن مجتهدی است که دیگر خودش را به افکار عمومی عرضه کرده و رساله چاپ کرده است و ما ممکن است بین افرادی که رساله چاپ کردند آدمهای خوب و صالح همهشان هستند اما صلاحیتی برای حکومت و مدیریت جامعه را ندارند و تجربه ندارند چون مرجعیت یک صفاتی لازم دارد که برای او کافی است مثلاً شما سواد اصولیات، درس خارجتان، اما رهبری برای رهبر شدن این شرایط کافی نیست. شما ممکن است مولا باشی تقوای شخصی هم داشته باشی اما یک کوچه را نتوانی درست اداره کنی غیر از این مسئله، به جای این که بگوییم انتشار توضیحالمسائل شرط است بگوییم که اجتهاد در کنار آن عدالت، در کنار آن صلاحیت برای حکومت، یعنی مدیر باشی، مدبّر باشی، شجاع باشی. شما ممکن است مولا باشی شجاع نباشی. از سال 42 بودند اقایانی که مُلا بودند ولی مثل امام(ره) شجاع نبودند. مرجع برای احکام عبادی و فردی و احکام شرعی بودند اما مرجع برای رهبری امّت نمیتوانستند باشند معنی این تفکیک فقه از مدیریت یا دین از سیاست یا از دولت نیست این معنیاش این است که برای سطحی ار مرجعیت و رهبری یک شرایطی لازم است ولی برای سطح دیگری از رهبری که رهبری امت و جامعه باشد آن شرایط کافی نیست شرایط دیگری هم باید داشته باشد اما انتشار رساله و گرفتن وجوهات به عنوان مرجع شرط نیست و این در فقه ما هم شرط نیست چرا این را شرط حکومت قرار بدهیم؟ پس یکی قید تقلید به عنوان این که رساله دادی، امام گفت ضرورت ندارد و یکی این که شورای رهبری مشکلات دارد و امکان ندارد این دوتا حذف شد. شد مجتهدی که شرایط مدیریت و حاکمیت را به عنوان شخص دارد اما تحت نظر امّت و نمایندگان امّت. حالا این تحت نظر را باید توضیح بدهیم که اگر فرصت شود یک سؤال هم این است که پرسیدند این نظارت یعنی چه؟ نظارت به مفهوم دخالت نیست، نه در مورد ولیّ فقیه در هیچ موردی نیست. شما وقتی در ماشین مینشینید راننده اتوبوس راه میافتد آیا شما حق نظارت دارید؟ بله که دارید اما حق دخالت در رانندگی ندارید. که بروی بالای سر راننده که بگویی چرا فرمان را اینطرفی پیچوندی، چرا ترمز زدی، چرا این کار را کردی؟ و... این که دیگر نظارت نیست بلکه این هرج و مرج و دخالت است. راننده میآید بیا آقا این خودت و فرمان خودت برو. اما نظارت به این معنا که ببینید این صلاحیت رانندگی را دارد؟ یا مثلاً گیج میزند خوابش میآید و مدام تخلف میکند و به مصلحت سرنشینان اتوبوس کاری ندارد هرجا خودش دلش بخواهد میایستد هرجا خودش دلش بخواهد میرود، برای ناهار نمیایستد، برای نماز نمیایستد، و... اینها را که نگاه میکنید میگویید تو صلاحیت نداری تو یک مشکلی داری. نظارت در همه کارها بله، اما نظارت به مفهوم دخالت نه. این که آیا صلاحیت این کار را داری یا نه؟ همانجور که در مورد مربی یک تیم، کاپیتان یک تیم، رئیس یک کارخانه، در مورد یک پزشک، رئیس بیمارستان است به همین معنای عقلایی در مورد رهبری هم هست. نظارت بر این که آیا صلاحیت را داری یا نداری؟ اما مثل نظارت بر هر مدیر دیگری. رئیس کارخانه، باید بر او نظارت کنید اما دخالت در مدیریتش اگر بکنید که دیگر اداره نمیشود. این هم یک سؤال مستقلی است که پرسیدند آیا نظارت بر رهبری داریم یا نداریم؟ بله داریم، اما تعریف نظارت را یعنی درست انجام بدهیم و این مخصوص نظارت بر ولیّ فقیه نیست نظارت بر هر نوع مدیریتی همینطوری است.
یک بحث هم این بود که آیا مسئله خبرگان و انتخابات، ریشه فقهی داشته و دارد؟ یا این مندرآوردی است و درستش کردید؟ جواب این است که همه ریشه فقهی دارد یعنی ریشه نقلی، سنت تاریخی اسلام، و ریشه عقلایی، که خود سیره عقلا به حکم عقل، اینها هم در مورد خودش حکم شرع است. خیلی از احکام ما قواعد فقهی حتی، وقتی دارند فقهای ما بحث میکنند میگویند دلیلتان بر این قاعده فقهی چیست؟ میگوید سیره عقلا. یعنی این روش عقلایی است و همه جای دنیا همینطور است. بنابراین ما یک چیزی به نام سیره عقلا داریم که آن معنیاش این نیست که این غیر دینی است یا سکولاریستی است یا بدعت است، نه. بدعت نیست. منتهی شرط آن این است که میگویند سیره عقلا خلاف هیچ حکم شرعی نباید باشد. یعنی شما نمیتوانید بروید در یک جامعه بیدین ببینید اکثر مردم دارند یک کاری را انجام میدهند ولی این خلاف شرع است فسق و فجور است بعد بگویید حالا درست است خلاف شرع است ولی بالاخره سیره عقلا که هست! بالاخره اینها هم عاقل هستند مردم دارند همینطوری عمل میکنند ما هم مثل اینها! نه. سیره عقلا خلاف شرع نباید باشد اما لازم نیست آنچه که شده سیره عقلا یعنی روش مردم عاقل در دنیا، لازم نیست برای او عیناً در یک آیه و حدیثی بطور خاص، نص خاص صریح پیدا کنید اگر نه، بدعت میشود. نه. این جواب برای دو گروه است،ممکن است هر دویشان هم مذهبی باشند، هم آن گروه لیبرال، یا غربزدهای که میگویند شما میخواهید حکومت اسلامی را با قالب جمهوری، به اسم جمهوری، قالب کنید هدف اصلیتان حکومت دینی و ولایت فقیه است منتهی ظاهر آن را با یک امر غیر دینی که از غربیها گرفتید نمایش و آرایش بکنید، این فکر میکند که آنچه که سیره عقلا و در جاهای دیگر دنیا بین مردم رسم شده است این اگر خلاف شرع نباشد باز هم خلاف شرع است! چرا؟ چون میگوید ما کجای اسلام صندوق آرا داشتیم؟ صندوق آرا کجای تاریخ اسلام بوده است؟ خب جواب این است که سیره و روش و اصل مسئله این است که مردم راضی به حکومت کسی باشند این اصل مسئله است. ما این را در اسلام داریم. سئله رضا العامه. رضایت مردم. مسئله بیعت. این مسئله که مردم راضی باشند یعنی ما حتی میگوییم یک حاکم صالح، اصلاً ولیّ فقیه نه. وزیر و رئیس جمهور و نماینده مجلس نه. امام معصوم، خود امام معصوم، خود پیامبران، شرعاً اجازه نداشتند و این حق را نداشتند و این کار را نکردند که خودشان را بر مردم تحمیل کنند، نکردند با این که مشروعیت داشتند حق حاکمیت داشتند، حق ولایت و تربیت داشتند ولی به زور این کار را نکردند. پیامبر اکرم(ص) 13 سال در مکه حکومتی تشکیل نداد چون اصلاً نمیتوانست تشکیل بدهد زمینهاش نبود، اما مسئله تربیت خلق، آگاهی، تعلیم و تربیت، گسترش اخلاق، اصلاح اعتقادات، تمام کار تربیتی و فداکاری. بعد این که زمینه آماده شد و یک امّت کوچکی ساخته شد و مدینه با ایشان اظهار تمایل کرد. مردم مدینه نمایندههایشان آمدند مسلمان شدند بیعت کردند پیامبر اکرم(ص) از مکه به مدینه رفت و آنجا حکومت اسلامی تشکیل داد. خب معنی آن این است که قبل از بیعت مردم مدینه، و قبل از بیعت آن تعداد کمِ مسلمان، پیامبر حق حاکمیت نداشت؟ چرا داشت. اما وظیفه حاکمیت نداشت، حق آن را داشت اما وظیفهاش را نداشت چون امکانش نبود چون هدف از حکومت، خود حکومت نیست. هدف حکومت اسلامی، نجات خلق، تربیت خلق، اجرای عدالت در خلق و رشد خلق است. نمیتوانی اصل حاکمیت را به زور تحمیل کنی و بعد بگویی حالا میخواهم هدایت کنم. ما بچه خودمان را اینطوری نمیتوانیم تربیت کنیم چطوری میشود یک جامعه را اینطوری تربیت کرد؟ پس بدین معنا رضایت مردم در قرآن، در حدیث، هست در سیره خود پیامبر و خود سیره امیرالمؤمنین بود. چرا امیرالمؤمنین در یک دورهای با این که حق حاکمیت دارد ولی حاکمیت ندارد به حکومت منتقد است اما درگیر نمیشود در یک دورهای مردم میآیند و میفرماید «لَولا حُضُورُ الحاضِرِ، و قِیامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ الناصِرِ» من دیگر حجّت ندارم،تا حالا میگفتم ناصر ندارم تنها هستم کسی با من نیامد جمعیت اکثریت، از من بخواهد. من تا حالا عذر داشتم وظیفه نداشتم گرچه حق حاکمیت هم داشتم اما حالا دیگر وظیفه هم بر من پیدا شد چون ملت آمدند میگویند ما اشتباه کردیم و تو باید رهبر میبودی و رهبر باش. عذرخواهی میکنیم شما بیا حاکم باش. امیرالمؤمنین میگوید من حالا دیگر وظیفه پیدا کردم. خوب وقتی امیرالمؤمنین این است و امام حسن(ع) شرایط همین است سایر اهل بیت همینطور است خب در مورد عصر غیبت که واضح است. اگر کسی گفت چه از طریق جریانهای سکولار و غربگرا که آقا شما این انتخابات و جمهوریت را همینطوری پذیرفتید یا نمایشی پذیرفتید یا مجبور شدید بپذیرید و الا اینها اسلامی نیست. هم جواب به آنهایی که متدیّن و متشرّعاند میگویند ما اسلام را قبول داریم ما به جمهوری چه کار داریم؟ اصلاً کجای آیات و روایات ما صندوق رأی و انتخابات بوده است؟ اینها از دو طرف، ولی هر دو منکر مردمسالاری دینی و جمهوریت جمهوری اسلامی به معنای کلمهاش هستند. جواب هر دویشان همین است که عرض کردیم. که هم در کتاب و سنت صحبت از رضایت مردم است منتهی رضایت مردم در طول رضایت خداست. فرق مردمسالاری دینی با غیر دینی این است که در غیر دینی، مردم سالاری به این معناست که اکثریت هر جامعه هرچه که خواستند به آن عمل کنند. تو اصولی نداری، حلال و حرامی نداری، اگر در یک جامعهای چنانکه بعضی جوامع، همین الآن 15 – 16تا کشور به نام دموکراسی ازدواج همجنس با همجنس را قانونی کردند که زنها با زنها، مردها با مردها خانواده تشکیل بدهند خب این در مردمسالاری غیر دینی منطق دارد چون آنها اصلاً دین را قبول ندارند. اما در مردمسالاری دینی رضایت مردم در چارچوب رضایت خداست. مردم نمیتوانند حرام را حلال و حلال را حرام کنند اگر بکنند اصلاً مسلمان نیستند در جامعهای که مسلمان نیست شما که نباید حکومت اسلامی تشکیل بدهید حکومت اسلامی برای جامعه مسلمان است. این فرقش است. و اما اصل قضیه، رضایت مردم آری اما در چارچوب رضایت خدا. یعنی مردمسالاری در چارچوب شرع و خداسالاری چون مسلمان هستند مگر این که مردمی بگویند ما مسلمان نیستیم یا بودیم دیگر نیستیم. یا ما بعضی از احکام اسلام را قبول داریم بعضیهایش را قبول نداریم و نمیخواهیم احکام اجتماعی و حکومتی آن اجرا شود که این میشود «ایمان ببعض و کفر ببعض» که قرآن میگوید این هم کفر است پس در واقع مسلمان نیستید و مسلماننما هستید جامعهای که مسلمان نیست حکومت اسلامی نمیخواهد. و حاکم اسلامی هم وظیفه ندارد که بزور برود خودش را بر آنها اعمال حاکمیت کند و برود به آنها خدمت کند. چون در فرهنگ اسلام و شیعی، حاکم، خادم است، خادم خلق است، خدمت به خدا هم که میگویند خدا به خدمت ما احتیاجی ندارد خدمت به خدا، خدمت به خودمان و خلق است برای خدا. یک زمانی سیره عقلا در جامعههای قبیلهای بیعت بود رضایت مردم از طریق بیعت اعلام میشد یک زمانی هم در یک جوامعی هم هست که از طریق بیعت نیست و با انتخابات و صندوق رأی اعلام میشود شیوهاش مهم نیست شیوه آن مهم نیست در مردمسالاری دینی ریختن رأی به صندوق رأی مثل بیعت، یک وسیله و یک ابزار و یک روش عقلایی برای اعلام رضایت خلق به حاکمیت دینی و الهی است ما بیعت میکنیم یعنی چه؟ یعنی ما اطاعت میکنیم ما متقابلاً حقوق ما باید رعایت بشود. بیعت بین امام و مأموم که امروز به سبک انتخابات صورت میگیرد یعنی دو طرف تعهداتی میپذیرند یک چیزی را بفرستند مجلس یا مجلس خبرگان، مردم دارند تعهد میکنند که تو نماینده مایی، ما هر تصمیمی که تو بگیری تصمیم ماست و قبول داریم و شما هرکس را بگویید رهبر باشد ما قبول میکنیم بروید توی مجلس هر قانونی بنویسید ما رضایت داریم البته به شرطی که طبق قانون اساسی باشد، اسلام باشد در چارچوب مصالح ملّت باشد سوء استفاده از رأی و مقامتان نکنید باندبازی، قبیلهبازی، خودمحوری این چیزها نباشد، قانون باشد و مصلحت اسلامی خلق. متقابلاً شما باید تعهد کنید شما با این رأیی که ما میدهیم شما باید تعهد کنید، ما تعهد کردیم اطاعت کنیم مشروط. شما هم تعهد کردید که به قانون عمل کنید و در چارچوب اصول اسلامی، حقوق ما مردم، مصلحت ما مردم را رعایت کنید. پس بیعت یک قرارداد دو جانبه است. انتخابات هم همین است. اصل قرارداد و پروتکل، چه سیاسی، چه اقتصادی، اجتماعی، اصل آن یک مفهوم اسلامی است. وقتی خدای متعال در قرآن میفرماید «أفوا بالعقود» این یک اصل قرآنی است یعنی در هر موردی یک عقد و قراردادی بستید دو طرف دارد هر دو طرف حقوقی دارند و وظایفی دارند حالا شکل این عقد و قرارداد به تناسب، عرف، زمان، مکان و سیره عقلا فرق میکند ولی اگر آن قرارداد خلاف شرع نباشد چون شرط آن این است که خلاف شرع نباشد و به تحقق اهداف اسلامی که عدالت است که نظم اجتماعی است که تکامل مادی و معنوی جامعه است که اجرای شریعت است و... به آن متوجه و معطوف باشد به آن عمل کند آن قرارداد دیگر یک قرارداد فقط عقلایی عرفی نیست دیگر یک قرارداد شرعی میشود یعنی تعهد شرعی دادی که پای آن بایستی. منتهی همانطور که در قراردادهای بازار اقتصادی و معاملهها کلاه همدیگر را برمیدارند یا قرارداد خلاف شرع مینویسند یا درست مینویسند ولی خلاف عمل میکنند عین این قضیه در مسئله انتخابات مطرح است بنابراین انتخابات و بیعت از جهاتی البته فرق میکنند. انتخابات لیبرال دموکراسی که اصلاً متفاوت است ولی در عین حال شما میبینید در مقوله بیعت هم این خطرات وجود دارد. آخه بعضیها میگویند همان بیعت باشد اسلامیتر است، خب این همان بیعت است ولی این که شما فکر کنید بیعت خودش آسیبناپذیر است، اینطور نیست. در صدر اسلام هم، همانطور که با امام حسین(ع) بیعت میکردند بعد بیعت را میشکستند همانطور که با حسین(ع) بیعت میکردند با یزید هم بیعت میکردند بنابراین بیعت هم یک مقولهای درخدمت حق یا باطل، هر دو قرار میگرفت، چنان که دموکراسی و انتخابات هم همینطور است اگر درست هدایت نشود، مدیریت نشود، چه بیعت، چه صندوق رأی. دوتا شیوه عقلایی هستند اینها هم میتوانند به تحقق حق کمک کنند یا گسترش باطل. در خدمت عدل باشند یا ظلم. بستگی به این دارد که انتخابات چطوری نظارت بشود، مدیریت بشود یا بیعت به چه شکلی دارد صورت میگیرد؟ خب بیعتها در صدر اسلام، همه چیز منشأ همه این مشکلات این انتخابات است. نخیر آقا، در صدر اسلام که این انتخابات اینطوری نبود بیعت بود که مشکلات که بیشتر بود. آن موقع که بیعت بود هیچ کدام از اهل بیت(ع) به حکومت نرسیدند غیر از امیرالمؤمنین(ع) که بتوانند حکومتی بکنند. به اسم بیعت، خلفای بنیامیه و بنیعباس سر کار آمدند. بنابراین همانقدر که انتخابات قابل سوء استفاده است بیعت هم هست. بله بیعت اسلامی با انتخابات لیبرال یکی نیست. اما بیعت مطلق با انتخابات مطلق یکی است. بیعت اسلامی با انتخابات در چارچوب اسلام هم فرقی نمیکند. جامعه، اکثریت، افکار عمومی میپذیرد یا نمیپذیرد؟ اگر نپذیرفت خب تو وظیفه نداری. اگر یک جامعهای سطح عقلش پایین بود یا اخلاقش ضعیف بود و این حاضر شد به حکومت شاه، صدام، خب آن کسی که حق حاکمیت داشت در نجف تبعید بود خیلی خب این جامعه، خودش ضربه میخورد، این جامعه لیاقت ندارد، تا آن وقتی که شاه و صدام را تحمل میکنی لیاقت شاه و صدام را داری دیگر لیاقت امام را نداری یک آدم زاهد پاک مجاهد عادل عالم شجاع، لیاقت او را نداری، لیاقت همین شاه و صدام و آدمهای فاسق و فاجر و جلاد را داری. و الا مگر همان امام(ره) تا قبل از 57 مگر ولایت نداشت؟ مگر حق حکومت نداشت؟ چرا داشت. چرا اعمال نکرد؟ چرا نگفت من رهبر و حاکم ایران هستم؟ برای این که امکان آن نبود. تا آن موقع حکومت ایران و حاکم ایران شاه بود و حاکم عراق صدام بود ولی این حکومت نامشروع بود از لحظهای که مردم توی میدان آمدند میگفتند خمینی قلب ما باند فرودگاه توست، ما با تو بیعت میکنیم از آن لحظه به بعد دیگر امام نمیتوانست بگوید من وظیفه ندارم دیگر وظیفه هم پیدا شد. این تا اینجایش برای معصوم و غیر معصوم، عصر غیبت و عصر ظهور یکی است. بنابراین این که ریشه فقهی دارد یعنی اولاً یعنی این که ریشه عقلایی دارد ثانیاً ریشه فقهی دارد، قبل از این قضایا هرکسی مرجع تقلید را چطوری انتخاب میکند؟ مردم مرجعشان را چطور انتخاب میکنند؟ سراغ عدلین میروند میگویند دوتا فقیه شناس به آنها رجوع کن با آنها مشورت کن ببین آنها چه میگویند؟ من که نمیتوانم تشخیص بدهم فقه نمیدانم چه نمیدانم، چه نمیدانم، ولو پیش دو نفر فقیهشناس عادل، اعدلشناس عاقل، از آنها بپرس بگو آقا هر کسی را شما بگویید شما دو نفر بگویید چه کسی مرجع تقلید من باید من با همان بیعت میکنم. مجلس خبرگان دارد نقش همان دوتا عدلین را ایفا میکند. او در احکام شخصی هنوز هم همانطور است. ما یکسری احکام داریم که به شخص من مربوط است به حکومت مربوط نیست، نماز، روزه، غسل، حج، این دیگر به حکومت مربوط نیست میخواهد حکومت شاه باشد یا حکومت امام باشد، هرکس میخواهد باشد. اینجا باز به دوتا فقیهشناس رجوع میکند و میگوید به نظر ما من از چه کسی اطاعت بکنم با چه کسی در این احکام بیعت کنم؟ میگویند فلانی اعلم است. این حق است یا وظیفه؟ این به یک معنا حق من است که من باید انتخاب کنم که چه کسی مرجع من باشد اما به یک معنا وظیفه است. چرا؟ چون من نمیتوانم هرکسی را دلم میخواهد انتخاب کنم. بگویم فلانی خوشگلتر است این مرجع تقلید من باشد! یا فلانی هممحلی ماست همشهری ماست ما از او تقلید میکنیم، حق ندارید. این حق تو هست که تو تشخیص بدهی و تو مرجع خود را انتخاب کنی اما این حق مطلق نیست که بگویی با هر ملاکی انتخاب میکنم! خیر، ملاک دارد. این چون همشهری ماست، فامیل ماست من از این تقلید میکنم اصلاً حق ندارید، آن حق تو مطلق نیست آن حق تو مشروط است، مشروط به چیست؟ مشروط به این است که تو که حق انتخاب داری این حق را بر اساس چه معیاری، معیارت این باشد که چه کسی عالمتر است و چه کسی باتقواتر است؟ چه کسی قدرت استنباط احکامش بیشتر است؟ پس انتخاب مرجع حق است یا وظیفه؟ به یک معنا حق است و به یک معنا وظیفه است. حق مطلق نیست بلکه حق مشروط است. در مورد رهبر جامعه یعنی مرجع حکومت، چون در امور اجتماعی نمیتوانید بگویید هرکسی از هر کسی تقلید کرد بعد بگوید مرجع من گفته از چراغ قرمز هم میتوانی رد شوی! این دیگر هرج و مرج است میگویند در مسائل حکومتی و اجتماعی، گرچه همه فقهاء اجمالاً حق ولایت دارند اما آن فقیهی که منتخب مردم است و شرایط خاص را دارد آن فقط مرجع احکام اجتماعی و حکومتی میشود. مجلس خبرگان به یک معنا نقش آن دوتا عدلین را دارد ایفا میکند یعنی مردم، ما انتخاب میکنیم و این حق ماست. ما انتخاب میکنیم که فلانی و فلانی به نظر ما اینها فقیهشناس و رهبرشناس هستند شما بروید توی مجلس خبرگان نماینده ما هستید ما نظر شما را قبول میکنیم متقابلاً شما باید مصالح ما را و مصالح جامعه را رعایت کنید یعنی به شایستهترین فرد رأی بدهید نه حق من در انتخاب فلان خبره نامشروط است بگویم فلانی را برداریم چون با فلان حزب است، حق ندارید! نه آن فقیهی که توی خبرگان میرود حقش مطلق است که هرکسی را دلش بخواهد اعلام کند این صلاحیت برای رهبری دارد یا ندارد؟ پس بینید حقالتکلیف در فرهنگ سیاسی اسلام از هم جدا نمیشود هر چیزی از یک جهت حق است و از یک جهت تکلیف است. امر به معروف و نهی از منکر حق است یا تکلیف است؟ هم حق است هم تکلیف است. تکلیف است یعنی مسلمان نمیتواند بگوید من نظارت بر جامعه نمیکنم هر اتفاقی در جامعه افتاد به من چه؟ وظیفهات هست مثل نماز است جزو فروع دین است. اما حق هم هست به این معنا که هیچ کس نمیتواند به هیچ کس دیگر بگوید تو بیجا کردی که انتقاد کردی، نظارت کردی، سؤال کردی. او باید جواب بدهد که جنابعالی بیجا گفتی که من حق ندارم این حق را خدا به من داده است، حق امر به معروف و نهی از منکر. من حق دارم نظارت کنم، حق دارم سؤال کنم. خب در این انتخابات هم مقوله حقالتکلیف مخلوط است بنابراین ریشه فقهی داریم، ریشه قرآنی دارد، ریشه روایی دارد، رضایت مردم در حکومت بر مردم در چارچوب رضایت خدا حتماً ریشه فقهی دارد. این جواب به هر دو گروه است چه آنهایی که مخالفان به اصطلاح از موضع غیر دینیاند در دموکراتهایی که با مذهب تعارف دارند هنوز خودشان نمیدانند که شخصاً مذهبیاند آیا قوانینی از دین باید اجرا بشود؟ نشود؟ ماندند. هم آنهایی که به عنوان مقدسمآبی بحث میکنند. بعد هم در خود صدر اسلام مسئله اهل حق و عقد مطرح بود. خود امیرالمؤمنین(ع) به بعضی از کسانی که با ایشان درگیر شدند فرمودند انصار و مهاجرین، اصحاب پیامبر(ص) همهشان آمدند به من رأی دادند جز این چند نفری. ببینید اختلاف ما با برادران اهل سنت، سر مسئله ولایت و مشروعیت و امامت اصلش این است که ما در مورد پس از پیامبر(ص) دستور واضح از طرف خدا و رسول داشتیم، نص خاص داشتیم در مورد این که خدا و رسولالله سکوت نکردند گفتند پس از پیامبر(ص) علی(ع) و اهل بیت(ع)، ما آنجا حق نداریم بنشینیم بگوییم حالا خدا گفته، پیامبر هم گفته، ما هم مسلمان هستیم ولی ما به حرف آنها کاری نداریم اگر نصّ خاص نبود و در مواردی که نصّ خاص نیست مثل عصر غیبت، نظر شیعه با نظر سنی در مسئله حاکمیت نزدیک است. البته آنجا هم تفاوتهایی وجود دارد و الا ما هم میگوییم اگر دوازده امام را گفتند، در عصر غیبت که شخص خاصی نصب نشده، ما نصب خاص نداریم، اسم خاصی برده نشده، خدا و پیامبر نگفتند که در سال هزار و چهارصد و فلان قمری، روحالله موسوی او رهبر است! یا بعدش سیدعلی فلان این رهبر است. ما که نصّ خاص نداریم. نصّ عام است. نصّ عام یعنی شرایط حاکمیت را گفتند. گفتند بگردید بین کسانی که فقهاء دینشناس باشند، عادل باشند، مردمی باشند، شجاع باشد، مدیر باشد، مدبر باشد و مورد رضایت مردم و نمایندگان مردم هم باشد. خبرگان به او رأی بدهد خبرگانی که مردم انتخاب میکنند؛ که امام(ره) آخر عمرشان گفتند ولیّ فقیه منتخب مردم در عصر غیبت، حق حکومت دارد. اگر پیامبر(ص) برای پس از خودشان تعیین نکرده بودند یعنی خداوند امیر مؤمنین علی(ع) را تعیین نکرده بود بله ما هم میگفتیم اصحاب اهل و عقد، انصار، مهاجرین، بزرگان همه بنشینید تصمیم بگیریم بحث کنیم مشورت کنیم تعیین کنیم که چه کسی از بین همه ماها صالحتر است. اشکالی ندارد چنان چه در عصر غیبت، وظیفه همین است. همین مجلس خبرگان همان کار را دارد میکند. چون شخص خاصی انتخاب نشده است باید از بین صالحین اصلح را پیدا کند. اما مشکل ما با برادران اهل سنت این بود که شیعه میگفت امامت، ادامه نبوّت در عرصه اجتماعی است منتهی منهای وحی تشریعی، منهای رسالت. یعنی اینجا هم عصمت لازم بود چون این ادامه دین است در مورد اهل بیت(ع). قرآن که میفرماید اطیعوالله، بعد میفرماید: «اطیعواالرسول و أولی الآمر منکم» خب همان اول میگفت «أطیعوُا الله» دیگر رسول چرا؟ معلوم میشود یک احکامی را خداوند قطعاً نازل کرده که باید از آنها اطاع کنیم جداگانه رسولالله در راستای تحقق احکام الهی، خود رسولالله یک احکامی و یک دستوراتی میدهد و الا چرا میگویید «أطیعواالله» و بعد میگویید «وأطیعواالرسول»؟ خب اطاعت خدا که اطاعت رسول است مگر رسول، غیر از حرف خدا حرف دیگری زده است؟ رسولالله همان حرف خدا را زده، اما در راستای تحقق آن یکسری دستوراتی در جامعه داده است که آنها را خدا مستقیم وحی نکرده و دستور نداده، ولی دستور رسول آنجا دستور خداست. لذا جداگانه میگوید و «أطیعوا الرسول» بعد «أولی الآمر» را نمیگوید «و أطیعوا أولی الأمر» بلکه «أولی الأمر منکم» را به رسول عطف میکند. یعنی أولی الامر که ائمه معصوم(ع) هستند و اگر ولیّ فقیه از عادل عصر غیبت هستند به او ولیّ امر و اولیالامر میگوییم چون او به نصّ خاص اولیالامر یعنی ائمه معصوم به عنوان نائب امام زمان تعیین میشود آن هم در دل آن قرار میگیرد اولیالامر عادل غیر معصوم مستند به اجازه اولیالامر که معصومین هستند مشروعیت پیدا میکند یعنی حق حاکمیت پیدا میکند منتهی عرض کردیم رضایت مردم هم به جای خودش. رضایت مردم در مشروعیت، به معنای حق حاکمیت دخالت دارد، به مفهوم صلاحیت؟ نه. اما در مشروعیت، به حق اِعمال حاکمیت چرا دخالت دارد و لذا بین دهتا فقیه که همه ممکن است صالح برای حکومت باشند چرا یکیشان ولیّ فقیه و ولیّ امر بشود و بقیه نشوند؟ چون آن یکی را مردم قبول کردند، نمایندگان مردم به آن رأی دادند و منتخب مردم شده است ولیّ فقیه منتخب مردم هم وظیفه و حالا حق بالفعل منجّز اِعمال حاکمیت پیدا میکند. اصل حق به خاطر صلاحیتهای آن است. اما اصل این که اجازه و حق شرعی داری که حالا اِعمال حکومت کنی این بعد از این میشود که منتخب مردم در عصر غیبت باشد چون ما الآن معتقد نیستیم که شخص خاصی را خدا و پیامبر تعیین کردند که این شخص باید حاکم باشد، شرایطی گفتند، گفتند حالا خودِ امام هم میگوید ولیّ فقیه منتخب مردم. مردم وکیل انتخاب میکنند منتهی وکلاء باید شرایطی داشته باشند صلاحیت علمی و عملی که همین خبرگان میشود. اینها به نمایندگی از مردم، ولی بر اساس ضوابط الهی، نه مطلق و همینطوری و هرکس دلمان خواست. اینها نظارت میکنند بر چی؟ دخالت نمیکنند بلکه نظارت میکنند بر این که چه شخصی بین اشخاصی که اجمالاً برای رهبری صلاحیت دارند از بقیه بقیه صالحتر است. چه کسی صلاحیت رهبری و حکومت را بیشتر دارد و در طول رهبریاش هم نظارت بر این معنا میکنند که آیا صلاحیت این همچنان برقرار است یا نیست؟ اگر صلاحیت را از دست داد باید اگر روند قابل اصلاح نیست باید تغییر بدهند وظیفه شرعیشان است. این حقالله است و هم حقالناس است که به گردن خبرگان است منتهی خبرگان نمیتوانند به هرشیوهای که دلشان میخواهد، هرکسی را که دلشان میخواهد بیارند و ببرند و نظارت و دخالت کنند، چنان که مردم خبرگان را انتخاب میکنند اما مردم هم طبق ضوابطی باید انتخاب کنند روی ضابطه همشهریگری و این یکی خوشگلتر است و آن یکی فلان است، آن قشنگتر حرف میزند و... این چیزها نیست. ملاکات را باید رعایت کنیم به یک معنا هم حق است و هم انتخاب است. حضرت امیر(ع) گفت حداقل من به همان شیوهای که تمام انصار و مهاجرین، به همان شیوهای که سه نفر از قبل سر کار آمدند، حالا دستور خدا و پیامبر هیچ، همان روش که انجام شد بهتر هم انجام شد، همهتان آمدید بیعت کردید حالا باز مخالفتخوانیها و راه انداختن جنگ و لجبازیها چیست؟ پس در مورد معصوم و غیر معصوم این بحث است. افراد صالح برای حکومت باشند، اصلح باشند و نصّی هم برخلاف آن نباشد بله آن وقت شیوه ما با شیوه اهل سنت در عصر غیبت، نزدیک میشود. البته استدلالهای آن باز تفاوتهایی دارد.
یکی از حضار: در این انتخاب ولیّ فقیه، معیار حقانیت هم هست؟
جواب استاد: ببینید اگر اشخاصی، حقانیّت یعنی منظورتان است که آیا واقعاً هرکسی را که خبرگان تعیین کنند واقعاً هم بهترین شخص است؟ اگر منظورتان این است، ببینید شما در مورد تقلید چه میگویید؟ شما میگویید من وظیفهام این است که دوتا آدم عادلِ فقیهشناس را بپرسم آنها هم وظیفهشان این است که طبق مبانی اعلام کنند. حالا آیا واقعاً شما یک مرجع تقلید دارید؟ مثلاً من یک مرجع. واقعاً پیش خدا کدام یکی از این دوتا شایستهترند؟ بله؟ ما نمیدانیم. ما باید به وظیفهمان عمل کنیم. شما پیش پزشک میروید این بحث عقلایی شرعی هم هست، شما پیش یک پزشک میروید میخواهید بروید جراحی بکنید جراحی خطرناکی هم هست میروید با دوتا پزشک متخصص مشورت میکنید میگویید به نظر شما من در بین این 4 – 5 نفری که مطرح هستند پیش چه کسی باید بروم جراحی کند؟ او میگوید به نظر من فلانی بهتر است. خب حالا آیا واقعاً هم اینطور است؟ ممکن نیست آن یکی دیگر صالحتر باشد؟ چرا محال نیست، ممکن است. منتهی وظیفه ما و شما همین است. ما که نمیتوانیم پیش خدای متعال چه کسی از همه جهات بهتر است؟ ما طبق درک خودمان وظیفه داریم. پس به لحاظ شرعی بله همین حجّت و حق میشود ما تابع تشخیصمان هستیم. یک اشکال دیگر که باز سؤال دیگری مطرح شده است میگویند جمهوری اسلامی میگویید جمهوری به چه معناست؟ ما دوتا معنا داریم. این مثل این که مشترک لفظی است! از یک طرف امام در پاریس از او پرسیده بودند جمهوری اسلامی چه حکومت و چه جمهوریای است؟ اما گفت جمهوری است به همان معنا که در همه جای دنیا جمهوری است. خب این یعنی چه؟ یعنی جمهوری در جاهای دیگر چطوری است؟ نظام جمهوری در جاهای دیگر دنیا یعنی این که ما خودمان حاکمانمان را انتخاب کنیم. به این معنا جمهوری اسلامی مثل بقیه جمهوریهاست. بله. اما بعد اینها گفتند چطور اگر مثل همه جمهوریهاست پس دیگر ولایت فقیه چیست؟ دیگر شورای نگهبان چیست؟ خب جمهوری اسلامی است. جمهوری است مثل همه جمهوریها که امام میگوید، یعنی چه؟ یعنی حاکمان به رأی ملت بیایند، ملت حق سؤال و نظارت دارند این یک مفهوم غیر دینی نیست این مفهوم غربی و غربزده نیست این عین مفاهیم اسلامی هم هست. حالا این شیوه انتخابات که چهار سال – چهار سال، این میشود همان مصداق «أفوا بالعقود» و الا چرا 4 سال؟ رئیس جمهور و مجلس؟ یا شورا؟ چرا 5 سال نه؟ چرا 3 سال و نیم نه؟ هیچی. یک عرفی است. آیا این چهار سال از همه بهتر است؟ نه ممکن است نباشد. باید فکر کنیم ببینیم اگر اشکالاتی دارد آن را کم و زیادش کنیم. اینها که وحی منزل نیست. اینها قابل تغییر است، اینها تابع مسائل جامعه است، عقل، تجربه، مشورت، اینجا بله ما تقلید کردیم توی آمریکا، فرانسه، چهار سال بود ما هم نوشتیم چهار سال. و الا ما باید حجت عقلی بیاوریم. حالا که نوشتید چهار سال، و چهار سال خلاف شرع نیست خلاف شرع نباید باشد خلاف شرع که نیست و قرار هم گذاشتیم 4 سال حالا دیگر وظیفه شرعی پیدا میکنیم که به این 4 سال باید مصداق «أفوا بالعقود» میشود و الا نه این که اسلام گفته از توی صندوق رأی باید باشد، و 4 سال – 4 سال باید باشد. نخیر آقا. ولی این را گفته، حقوق ملت، ظرفیت ملت، رضایت اکثریت امّت، اینها دخالت دارد چون هدف اسلام، صرف حکومت برای حکومت نیست بلکه حکومت، برای تربیت و عدالت است و شما نمیتوانید به زور کسی را تربیت کنید. گفتند که اینطوری «جمهوری» مشترک لفظی شد، جمهوری به همان معنا که همه جای دنیاست میشود مبتنی بر حق مردم ولی در فرهنگ جمهوری اسلامی اینطوری نیست! چرا آقا، اینجا هم حق مردم است. منتهی حق مردم، حقوق بشر، حقالناس، در اسلام تعریفی دارد، در لیبرالیزم یک تعریف دیگر دارد، در کمونیزم یک تعریف دارد ما تعریف حقوق مردم، تعیین حاکمیت و تعیین سرنوشت حق مردم است بله، حتما هست اگر نبود که اختیار و آزادی و امر و نهی و بیعت مطرح نبود. هرکسی هم فرد، هم جامعه باید خودش بر خودش تصمیم بگیرد مسلط بر سرنوشت خودش هست خداوند این امکان و حق را داده است اما همان خدا گفته است که این حق حاکمیت بر سرنوشت خویش را چگونه اِعمال کن. تو به اسم این که، خدا گفته حق تعیین سرنوشتتان با خودتان است، بله، همان خدا گفته شما میتوانی بهشت بروی میتوانی جهنم بروی. اما همان خدا گفته نرو جهنم، این کارها را بکن و به بهشت برو. به تو امکان جهنم رفتن داده، اما از تو بهشت رفتن را خواسته است. در مسئله حاکمیت هم همین است. آقا مگر خدا به ما حق تعیین سرنوشت را نداده؟ بله داده؟ مگر امکان آن را نداده؟ چرا داده، پس اجازهاش را هم داده، نخیر اجازهاش را نداده است. مثل ما با بچهمان. امکان کار خوب و بد دارد اما به او اجازه نمیدهیم که آقا تو میتوانی این کار را بکنی ولی نکن. حق حاکمیت، حقوق بشر، حق مردم. حتماً حق مردم در اسلام، مبنای حاکمیت هست اما تفسیر این حق چیست و چگونه اِعمال میشود؟ شرایطی دارد ندارد؟ نباید حق تعیین سرنوشت را طوری معنا کنید که تهش این بشود که من میخواهم دخترهایمان را مثل قبل از اسلام، عصر جاهلیت بکشیم! زنده بگور کنیم! چنین حقی ندارید. 20- 30 تا کشور رأی دادند همجنس بازی قانونی بشود، به جای آن حجاب ممنوع بشود. حق تعیین سرنوشت! چنین حقی ندارید. امکان آن را دارید که جامعه را جهنمی کنید بله. پس ببینید شما میگویید منتخب مردم، جمهوری به معنایی که همه جای دنیا هست یعنی منتخب مردم، خب در اینجا هم همینطور است. یعنی حاکمان باید تابع قانون باشند، اینجا هم همینطور است. خودِ رهبر هم باید به عنوان شخص، باید بیش از همه مردم تابع قوانین اجتماعی باشد. رهبر، از همه محدودتر است. الآن من و شما از امام(ره)، از رهبر داریم آزادتر زندگی میکنیم در مسائل شخصی ولیّ فقیه که باید منتخب مردم و نمایندگان مردم باشد در مسائل شخصیاش از همه ملت باید بیشتر تابع قانون باشد دست او بسته است. او ولایت مطلقه که میگویند او در مسائل حکومتی، اهمّ و مهم کردن مسائل است برای تأمین حقوق و مصالح جامعه. مصلحت نظام هم که میگویند منظور مصلحت جامعه است. نه منافع حاکمان و مسئولان. چون بعضیها فکر میکنند مصلحت نظام یعنی آنچه که به نفع مسئولان نظام است! مصلحت نظام یک اصطلاح فقهی است، یک اصطلاح سیاسی است، مصلحت نظام یعنی مصالح مردم و جامعه. اهمّ و مهم بکن. یک قانون مهمتر بر قانونی که کمتر مهم است مقدم کن ترجیح عقلایی اهمّ بر مهم. ولایت مطلقه این است. و الا به معنی حکومت مطلقه فردی نیست که ایشان الآن ولیّ فقیهاند منتخب هم هستند رهبر دیگر هر کاری دلش میخواهد بکند، نخیر. رهبر از همه محدودتر است. حتی خطاهایی که من و شما میکنیم که به ما صدمه نمیزند رهبر انجام بدهد به مشروعیت او صدمه میزند. همین گناههای معمولی که ماها میکنیم رهبری انجام بدهد از مشروعیت ساقط میشود. امام(ره) میگفت ولیّ فقیه اگر یک نگاه به نامحرم بکند دیگر مشروعیت ندارد. حتی گناه شخصی. نگاه به نامحرم که به مسائل حکومتی مربوط نیست. ولیّ فقیه یک نگاه به نامحرم بکند یک پارتیبازی کند از عدالت ساقط میشود. البته فرق عادل و معصوم را باید بدانیم یک میدان مانوری باید قائل باشیم. ولیکن جمهوی به معنای عادی یعنی حاکمان باید تابع حاکمان باشند اینجا به این معنا جمهوریتر است. امام(ره) و رهبری زندگیشان از اغلب متوسط به پایین حتی مردم و جامعه سادهتر است. امام و رهبری محدودیتهایی که دارد و برای خودش اِعمال میکند از بقیه بیشتر است. عزل و نصب آن با مردم است. خب بله ولیّ فقیه هم منتخب مردم است. همینطور است. الآن در کشورهای دموکراسی غیر دینی، مثلاً در انگلستان همه کاره نخستوزیر است با رأی مستقیم ملت هم سر کار نمیآید. پاکستان هم همینطور است. مردم میروند یک پارلمان و یک مجلس را انتخاب میکنند، آن مجلس میگوید که چه کسی نفر اول حکومت بشود. مثل خبرگان ما. منتهی فرق آن این است که شما هر کسی را میتوانی در پارلمان بفرستید و آنها هم هرجور دلشان بخواهد هرکسی را ضوابط قدرت و ثروت و باندهای مافیایی باشند میتوانند سر کار بیاورند ولی در مردمسالاری دینی نمیتوانیم هر کسی را حاکم کنیم. نمیتوانی آدم ظالم را ولیّ فقیه کنی یا رئیس جمهور کنی با به مجلس بفرستی. نمیتوانیم آدم فاسد و مال مردمخور را در بر خودمان حاکم کنیم. در جمهوری اسلامی فرقش با جمهوریهای دیگر این است که اگر 99 درصد بگویند که یک آدم فاسد ظالم را ما راضی هستیم دلمان میخواهد این حاکم باشد، باز هم در جمهوری اسلامی حق پیدا نمیکند. الآن اینجا ما در این سالن نشستیم 99 نفر بگویند یک نفر را همینطور بیایید او را بزنیم و آبرویش را ببریم و به او ظلم کنیم دموکراسی غیر دینی ممکن است بگوید بله میشود عیبی ندارد. مردمسالاری دینی چنین حقی را برای ما و شما قائل نیست. حتی اگر خودش هم قبول کند یعنی صددرصد همه بگویند و خودش هم بگوید، بگویند بیا این وسط ما میخواهیم آبروی تو را ببریم و همینطوری به تو توهین کنیم و ظلم کنیم باز هم چنین حقی پیدا نمیشود. منتخب مردم بله، موقت بودن. موقت بودن هم بله. مسئله رهبری این که حالا رهبری سال بگذاریم که 5 سال، ده سال، پانزده سال، این خلاف شرع نیست ولی دوتا نکته اینجا هست که در خبرگان و قانون اساسی هم مطرح شد گفتند زمان نداریم، رقابتهای انتخابات خبرگان نباید مثل رقابت انتخابات مجلس و شورای شهر و حتی ریاست جمهوری بشود. شما فرض کنید دوتا فقیه بیایند با هم مناظره کنند مثل انتخابات ریاست جمهوری مثل سال 88 ! که بعد مردم بگویند حالا برویم به یکیشان رأی بدهیم دیگر او ولیّ فقیه میشود؟ حتی انتخاب مستقیم نگذاشتند برای این که هرج و مرج جنگ قدرت و فشار و رسانهها و هیجانات عمومی مستقیم در مسئله رهبری سرریز نکند چنان که الآن در 60- 70 درصد دموکراسیهای شرق و غرب عالم، شخص اول مثل خبرگان ما انتخاب میشود نه با رأی مستقیم؛ که دعواهای رقابتی و انتخاباتی نشود.
و نکته بعدی این است که مشروعیت حق ولایت رهبری، موقت است به این معنا که ساعت به ساعت باید کنترل شود منتظر 4 سال نباید باشیم. الآن ما در مجلس و رئیس جمهوری یک کسی را سر کار میآوریم 4 سال گیر اوییم، گرفتاریم. آیا اینها مسیر درست بروند؟ مسیر غلط بروند. طرف را فرستادی توی شورای شهر، دیگر رأی دادی و باید این 4 سال را تا آخرش برود. در مورد رهبری چنین نیست که آقا شما رهبر شدید و دیگر باید 10 سال بر ما رهبری کنید. نخیر، ساعت به ساعت و روز به روز، شما میتوانید... هر روزی ممکن است عدم صلاحیت شما احراز بشود و کنار بروی. اتفاقاً این از آنها جمهوریتر است. آنهایی که 4 و 8 سال وقت میگذارند دارند میگویند در این 4 سال هر کاری کردی، تقریباً بکن! ولی وقتی نظارت شد... البته اشکالی هم شرعاً ندارد. مجلس خبرگان رأی نیاورد این بحث است، بنابراین توقیت هست منتهی نه به آن شکلی که میگویید. بعضیها میگویند جمهوری اسلامی را مبتنی بر تکلیف تعریف میکنند. سؤال کردند که این با جمهوری اسلامی که مبتنی بر حق تعریف بشود فرق میکند. بالاخره مردم موظف هستند به چه اشخاصی رأی بدهند یا حق دارند اگر دلشان میخواهد رأی بدهند اگر دلشان میخواهند رأی ندهند؟ جواب این است که حق دارند اما نه بر اساس دلمان میخواهد. بر اساس ضوابطی که خداوند اسلام، عقل، اخلاق میگذارد در چارچوب عدالت حق داری انتخاب کنی. حالا اگر یک آدم فاسدی را انتخاب کردیم چه؟ هیچی. او از منظر خداوند حق حاکمیت ندارد. ولی امکان حاکمیت پیدا کرده است، خب شما هم لیاقت چنین اشخاصی را دارید. خودتان را گرفتار اینها میکنید خب بکنید! ولی تا وقتی که میگویید حکومت اسلامی، جمهوری اسلامی است آنهایی که نظارت میکنند و بحث میکنند و انتخابات را مدیریت میکنند باید مراقب باشند افراد فاسد در معرض انتخاب عمومی نباید قرار بگیرند ولو این که طرف اینقدر عوامفریب است که میتواند یک کاری هم بکند مردم راضی بشوند و خوششان هم بیاید این را توی مجلس، توی شورا و توی ریاست جمهوری و یا توی خبرگان بفرستند. آنها باید تلاششان را بکنند اما حق انتخاب نهایی ندارند. بالاخره مردم بین صالحین باید اصلح را تشخیص بدهند و بعد این فقط در مورد فقیه و حکومت دینی نیست. شما میخواهید برای بیماری خودتان یک پزشک انتخاب کنید خدای نکرده بچهتان سرطان گرفته میخواهید پزشک انتخاب کنید چه کار میکنید؟ حق انتخاب پزشک داری؟ یا تکلیف انتخاب پزشک داری؟ خب این حق و تکلیف که اینجا هم از هم جدا نمیشود. تکلیف به این معنا که من نمیتوانم از کنار خیابان دست یکی را بگیرم بیاورم بگویم آقا بیا بچه من سرطان دارد تو بیا معالجهاش کن! ولو پزشک فلان باشد. پس تو حق نداری، یک تکلیفی داری. باید بگردید صالحترین آدم را برای این کار پیدا کنی. اما حق داری یعنی کسی نمیتواند به تو بگوید باید دکتر تو من باشم! میگویی من نمیخواهم تو دکتر من باشی. پس حق و وظیفه توأم است. آقا معمار برای ساختمانتان میخواهید انتخاب کنید مرجع تقلیدتان، معلم برای مدرسه بچهتان میخواهید انتخاب کنید، دین میخواهید انتخاب کنید، انتخاب دین حق است یا تکلیف؟ انتخاب دین به یک معنا حق است چون سرنوشت توست، دست توست «لاإکراه فی الدین» کسی نمیتواند دین را بر تو تحمیل کند اما تو در عین حال وظیفه داری، چه وظیفه داری؟ وظیفه داری یک دین درست را انتخاب کنی نه هر دین و سبک زندگی را.
و آخرین نکته که از همین استفاده کردند و سؤال میکنند راجع به تفاوت "جمهوری" اسلامی و "حکومت" اسلامی. بعضیها قائل به حکومت اسلامی هستند بعد میگویند حالا چون دوره، دوره جمهوری اسلامی و جمهوری بازی است ما هم مجبور شدیم جمهوریت را بپذیریم ولی این هم یک دوره گذار است انشاءالله کمکم به سمت دولت اسلامی بدون جمهوری میرویم. و الا مردم در مشروعیت نظام هیچ دخالتی ندارند. بله اینها معتقدند که رأی مردم زینتی است واقعی نیست، جمهوری اسلامی حداکثر 50 درصد میتواند دینی باشد کمکم باید بکنیم حکومت اسلامی، رأی ملت را حذف کنیم تا صددرصد اسلامی بشود. چه کسی این حرف را زده است؟ امام(ره) همچین حرفی را گفته؟ رهبری گفته؟ حکومت اسلامی دارد به محتوا و جهت و ضوابط حکومت اشاره میکند. جمهوری اسلامی همان حکومت اسلامی است که به سیره عقلاء انتخاباتی صندوق رأیی به این شیوه، اما در چارچوب اسلام انتخاب میکند. پاییز 57، یعنی دو سه ماه مانده به پیروزی انقلاب، از امام(ره) در پاریس پرسیدند این حکومت اسلامی شما از چه نوع است؟ خب خیلیها مدعی حکومت اسلامی هستند به شکلهای مختلف است، شما چه شکلی را میگویید؟ امام(ره) گفت جمهوری اسلامی. خب بعد از آن من و شما یادتان است بعد از آن دیگر شعارها عوض شد. شما میگفتید استقلال، آزادی، حکومت اسلامی؛ بعد گفتند استقلال آزادی، جمهوری اسلامی. آیا این سه تا شعار با هم منافات دارد؟ بالاخره حکومت عدل علی میخواهید؟ یا حکومت اسلامی میخواهید؟ یا جمهوری اسلامی را میخواهید؟ آن اولی جوهر حکومت را میگفت، این دومی اصل حکومت را در این زمان میگفت این فرمش را هم دارد میگوید. منافاتی با هم ندارد. یک عده طرفدار حکومت اسلامی هستند انتخابات را قبول ندارند و یک عده طرفدار جمهوری اسلامیاند. یک عده میگویند جمهوریت مانع اسلامیت است. شخصاً به شما بگویم عقیده خود من این است اگر این 35 انتخابات در این 35 سال نبود جمهوری اسلامی سقوط کرده بود! یعنی اگر مردم احساس میکردند که حاکمانمان را ما نمیآوریم بدون رضایت ما هر کس دلش میخواهد میآید این هم توطئهها کردند. چه میشود که مردم، هر وقت نظام به خطر میافتد مردم توی صحنه میآیند؟ چون اینهایی که مدام توطئه میکنند و خواهند کرد، همه اینها جزو مسئولین جمهوری اسلامی بودند و هستند. همهشان. همه این دعوای 77، 78، قبل از آن، اولش بنیصدر رئیس جمهور این مملکت بوده، قضیه مهندس بازرگان، آقای منتظری، خب همه اینها در رأس حکومت بودند. مسئولین جمهوری اسلامی میخواهند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند مردم نمیگذارند مدام راهپیمایی قدس، راهپیمایی 22 بهمن، هر انتخابات میآیند رأی میدهند. مردم نمیگذارند. حکومت بگوید ما دیگر انتخابات برگزار نمیکنیم. خب حکومت سقوط میکند. این حکومت را مردم نگه داشتند نه مسئولین. چه کسی میگوید جمهوریت خلاف اسلام است؟ این انتخابات در چارچوب اسلام است که اجازه میدهد این حکومت بماند. حکومتهایی که مردم به آنها رأی نمیدهند و پشت آن نیستند شما ببین چطوری یک شبه سقوط میکنند. 20 هزار آدم توی خیابان میریزند حکومتها سقوط میکنند. صد هزار نفر میریزند سقوط میکنند. حکومت مصر، یمن، بلوک شرق اروپا، اینها همه چطوری بوده؟ چند ده هزار آدم توی خیابان ریخته و حکومت ازهم پاشیده است. منتهی اینجاست که از آن طرف اگر ده هزار، پنجاه هزار نفر میآیند از این طرف یک مرتبه 20 میلیون آدم توی خیابان میریزد و میگوید بفرما بیا جلو. این حکومت را مردم نگه داشتند. بنابراین جمهوریت، خلاف اسلامیت نیست. در واقع، کافر به جمهوریت اسلامی، کافر به اسلامیت این جمهوری است. ما مجبور بودیم جمهوریت را بپذیریم مرحله گذار است! این حرفها چیه؟ اگر انتخابات ناصحیح باشد اسلامی نیست، باز هم در عصر غیبت، اگر انتخابات اسلامی نباشد باز هم اسلامی نیست. بنابراین مردم در مشروعیت نظام دخالت دارند به یک معنا بله. انتخاب مردم با رعایت شرع در چارچوب شرع مشروعیت میآورد برای شخصی که نصب خاص نشده است. بنابراین «رِضا العامَّةَ» آن تعبیری که امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر میفرمایند و دیگران؛ اینها حتماً لازمالاتباع است به دلیل شرعی و اسلامی. پس ما جمهوریت جدا از اسلامیت، و اسلامیت جدا از جمهوریت نداریم.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
هشتگهای موضوعی